عشق بي پايان...
عشق بي پايان...
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
كلبه عاشقان خسته دل
عشق و صفا
رنگارنگ از همه رنگ
خنده بازار
همه جوره ......
اگر از تو بخوان حرفت بزن
ديدني و خواندني
به وبلاگ من خوش امديد
خنديدن حق ماست
عشق يعني زندگي
نفسي واسه موندن ندارم
عشق
چه خبره اينجا
بهترين هاي هر چي
همه چي در هم
فقط دختر ايروني و ديوهاي ايراني
...سبكبالان و عاشقان هميشه جاويد ...
تي نيوز اخبار فناوري
طراحی سايت/طراحی وب سايت
ردیاب خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عشق بي پايان... و آدرس dena2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 63
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 78
بازدید ماه : 78
بازدید کل : 44710
تعداد مطالب : 167
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
DENA

 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 16:47 :: نويسنده : DENA

 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 16:44 :: نويسنده : DENA

     مستربین  اضحكي وانسي همومك شوية

براي مشاهده عكس هاي خنده دار اينجا  را كليك كنيد.

متحركة رهيبة عجيبة غريبة روعة   صور متحركه   http://www.baharjoon.loxblog.com

براي مشاهده تصاوير متحرك و جالباينجا را كليك كنيد.

 

 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 14:51 :: نويسنده : DENA

 سال1360 گوگوش اکبر عبدی وهمایون مصداقی شوهر سوم گوگوش 


 
گوگوش ومحمود قربانی 


 


لیلا فروهر ومرتضی عقیلی 


 


زنان ارتشی در زمان شاه 


 


زنده یاد ناصر حجازی درکنار همسرش و آتیلا حجازی 


 
شهنازپهلوی دخترشاه 


هديه تهراني!!! 


 
محمدرضاگلزار وعمو پورنگ درمکه 


 

 

 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 14:21 :: نويسنده : DENA

روزی غضنفر برای کار و امرار معاش قصد سفر به آلمان میکنه و

همسرش و نوزده بچه قد و نیم قد رو رها کنه

خلاصه

همسرغضنفر گفت :حال ما چه طور از احوال تو با خبر بشیم؟؟؟؟

غضنفر گفت: من برای تو نامه مینویسم....

همسرش گفت: ولی نه تو نوشتن بلدی و نه من خوندن !!!!!!!!!!!!!!!!!

غضنفر گفت من برای تو نقاشی میکنم ... تو که بلدی نقاشی های منو بخونی مگه نه ؟؟؟؟؟؟

خلاصه

غضنفر به سفر رفت و بعد از دو ماه این نامه به دست زنش رسید ..

این شما و این هم نامه ببینید چیزی میفهمید!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟

+
+
+

 

نامه غضنفر به زنش (طنز)

 


 

+
+
+

شما چیزی فهمیدید !!!!!!!من که نفهمیدم

این نامه رو فقط همسر غضنفر میفهمه چی نوشته شده

+
+
+

حال ترجمه از زبان همسرش

خط اول :حالت چه طوره زن ؟

خط دوم :بچه ها چه طورن ؟

خط سوم : مادرت چه طوره ؟

خط چهارم :شنیدم سر و گوش ت می جنبه!!!

خط پنجم : فقط برگردم خونه....

خط ششم : می کشمت

خط هفتم :غضنفر از آلمان...

+

+

+

 
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 1:44 :: نويسنده : DENA

http://meme.zenfs.com/u/e4341e9f02d7c6de40d8f4fdde6019f5c14aac4a.gifa

بپا نیوفتی خواهر هههههههههههههه

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 13:24 :: نويسنده : DENA

 

اینم یه راه حل برای دیر اومدن

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 13:16 :: نويسنده : DENA

تا بارگذاری کامل کلیپ شکیبا باشید

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : DENA

 

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 1:48 :: نويسنده : DENA

دوستت دارم گفتن
هدیه ایست که هر قلبی فهم گرفتنش را ندارد !
قیمتی دارد
که هر کسی , توان پرداختنش را ندارد !!
جمله کوتاهی است
اما هر کسی " لیاقت " شنیدنش را ندارد

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : DENA

 

 ن

تو این احساس قشنگ رو به من دادی همیشه ازت ممنونم


 

 
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : DENA

 جالب ترین کلاس درس دخترانه / عکس

]
 
دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 14:28 :: نويسنده : DENA

دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم .
عاشق یک عشق واقعی .
عاشق تو ...عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .
به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم *
به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...
به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم *

به عشق اینکه گاهی با تو و گه گاهی به یاد تو
در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .
به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم *

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم .
به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم *
به عشق دیدنت بی قرارم .
حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .
به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم *
من که عاشق چشم هایت هستم .
عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم
به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم *
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .
آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...
به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم *

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم .
تو تنها آرزویم هستی ...
به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .
به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی .
به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم .
ای عشق من ...ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها * دوستت دارم *

پرسیدم : به جواب این سوال رسیدی ؟
این بار او سکوت کرد .
و این بار او با چشم های خیسش به چشم هایم خیره شد ...
اشک هایش را پاک کردم و این سکوت عاشقانه هم چنان ادامه داشت ...
و من باز هم گفتم : به اندازه ی وسعت این سکوت عاشقانه که بین ما برپاست دوستت دارم به آن اندازه ای که عاشقتم .
عاشق یک عشق واقعی .
عاشق تو ...عاشقی که برای رسیدن به تو لحظه شماری می کند .
به عشق این لحظه های انتظار * دوستت دارم *
به اندازه ی تمام لحظات زندگیم تا آخر عمر عاشقتم ...
به عشق اینکه تو را تا آخرین نفس دارم * دوستت دارم *

به عشق اینکه گاهی با تو و گه گاهی به یاد تو
در زیر باران قدم میزنم . عاشق بارانم . . .
به عشق آمدن باران و به اندازه ی تمام قطره های باران * دوستت دارم *

به عشق تو به آسمان پر ستاره خیره می شوم .
به اندازه ی تمام ستاره های آسمان * دوستت دارم *
به عشق دیدنت بی قرارم .
حالا که تو را دارم هیچ غمی جز غم دلتنگی ات در دل ندارم .
به اندازه ی تمام لحظات بی قراری و دلتنگی * دوستت دارم *
من که عاشق چشم هایت هستم .
عاشق گرفتن دست های مهربانت هستم
به عشق آن چشم های زیبایت * دوستت دارم *
لحظه های عاشقی با تو چقدر شیرین است .
آن گاه که با تو هستم یک لحظه تنها ماندن نفس گیر است ...
به شیرینی لحظه های عاشقی * دوستت دارم *

من که تنها تو را دارم . از تمام دار دنیا فقط تو را می خواهم .
تو تنها آرزویم هستی ...
به اندازه ی تمام آرزو هایم که تنها تویی .
به اندازه ی دنیا که می خواهم دنیا نباشد و تنها تو برای من باشی .
به اندازه ی همان تنهایی که یا تنها با تو هستم و یا تنها به یاد تو هستم .
ای عشق من ...ای بهترینم ... به عشق تمام این عشق ها * دوستت دارم *

 

 
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 23:21 :: نويسنده : DENA



8 روز دیگه در انتظار 12 ماه





خدایا سلام....

امسال چه زود گذشت....

خیلی زود....



با همه ی خنده ها و گریه هایش....

شادی ها و غم هایش....



نمی دونم چقدر اونطور که باید هممون بندگیت را کرده ایم....

یا نکرده ایم؟....

آنها که بندگیت را کرده اند خوش بحالشان....

و ما که کمی با غفلت و بازیگوشی امسال را نیز مثل سال های

قبل سپری کرده ایم دستمان را بگیر تا در سالی که می آید

بتوانیم رضایتت را جلب کنیم....



خدایا....

کمکمان کن....

تا به خاطر تو و برای تو زندگی کنیم....

هدفمان تو باشی ....

و مقصدمان کسی جز تو نباشد....



بار الها....

چه دل تنگیم برای سالی که گذشت....

که بی دقت از دقیقه ها که می گذشت آن را گذراندیم....

آن که گذشت....

و فقط در خاطرهاست باید تجربه شود....



کمکمان کن سالی با برکت و با عاقبتی خیر را آغاز کنیم....

و دستمان را بگیر که تو تنها دست گیرنده و نجات دهنده ای.
 

 
پنج شنبه 18 اسفند 1390برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : DENA

 

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که ستاره ها و ماه آسمون را دوست دارن و به بودنش نيازمندند ؛ به بودنت نيازمندم .

 

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که لرزش انگشتانم به من قدرت نوشتن و لبانم قدرت بيان اين حس را نمی دهند .

 

عشق من دوستت دارم ؛ به همان اندازه که سوختن چوب در آتش دردناک است ؛ دوری از تو برايم سخت و زجرآور است .

 

عشق من دوستت دارم ؛ تاحدی که می خواهم آنقدر بگريم و فرياد بزنم تا ثانيه های ساعت دلشون برام بسوزه و با سرعت بيشتری روی صفحه روزگار حرکت کنند ؛ تا روز ديدار من و تو زودتر از راه برسه تا آغوش گرمت را حس کنم ؛ آغوشی که مدتهاست برايم باز مونده و انتظارم را می کشد .

 

عشق من دوستت دارم ؛ به همون اندازه ای که آب از خشک شدن می ترسه ؛ من از اينکه روزی از من دلگير بشی و ترکم کنی می ترسم .

 

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که با نفسهام به درونم رخنه کردی و تمام سلولهای بدنم با عطر قدمهات جون تازه گرفته اند

 

عشق من دوستت دارم ؛ تا حدی که حد ندارد دوستت دارم   .

 

من با تو زنده ام همسفر من ... می پرستمت

 

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 21:45 :: نويسنده : DENA

 

   
 


  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

 

 

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 21:41 :: نويسنده : DENA


 

خودروی مردی در هنگام رانندگی، درست جلوی حیاط یک تیمارستان پنچر شد و مجبورشد همانجا به تعویض لاستیک بپردازد. هنگامی که سرگرم این کار بود، ماشین دیگری به سرعت از روی مهره های چرخ که در کنار ماشین بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهره ها را برد.مرد حیران مانده بود که چکار کند.
تصمیم گرفت که ماشینش را همان جا رها کند و برای خرید مهره چرخ برود.

 

 

در این حین، یکی از دیوانه ها که از پشت نرده های حیاط تیمارستان نظاره گر این ماجرا بود، او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ دیگر ماشین، از هرکدام یک مهره بازکن و این لاستیک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعمیرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به این حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد دید راست می گوید و بهتر است همین کار را بکند.
پس به راهنمایی او عمل کرد و لاستیک زاپاس را بست.

 

 

هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن دیوانه کرد و گفت: «خیلی فکر جالب و هوشمندانه ای داشتی.پس چرا توی تیمارستان انداختنت؟ دیوانه لبخندی زد و گفت: من اینجام چون دیوانه ام.ولی احمق که نیستم!!!!

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 21:30 :: نويسنده : DENA


  •  
  •  
  •  
  •  
  •  

 

در دنياا فقط ۳ نفر هستند که بدون هیچ چشم داشت و منتی

 

 و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف می کنند ،

 

 پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش می کنی

 

 مواظب باش که از دستش ندهی

 

 و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود

 

 

 چرا که در ترسیم تقدیرت نیز نقش خواهد داشت

 

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : DENA

خاک پایت بوسه گاهم بود و بس / بر سر راهت نگاهم بود و بس
ای نگاهت تکیه گاه خستگی / عشق تو تنها گناهم بود و بس

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری

اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری

که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم

همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند

 

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو
تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

 

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

امروز را برای ابراز احساس به عزیزانت غنمینت بشمار
شاید فردا احساس باشد اما عزیزی نباشد

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

کسی را که امیدوار است هیچگاه ناامید نکن
شاید امید تنها دارائی او باشد

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد
صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

دوست داشتن بهترین شکل مالکیت
و مالکیت بدترین شکل دوست داشتن است

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

خوب گوش کردن را یاد بگیریم
گاه فرصتها بسیار آهسته در میزنند

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

مثل ساحل آرام باش
تا مثل دریا بی قرارت باشند

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

اگه تو رو خواستم از روی عشقه هرجا تو باشی اونجا بهشته

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

کی گفته نفرین میکنم  غصه به تو حرومه  خوشبختی تو گل من  همیشه آرزومه

 

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

در قفس افتاده ام فکر رهایی نیستم  دل به عشقت داده ام اهل جدایی نیستم

♥♥♥♥♥♥

عکس ولنتاین

زمان غارتگر غریبیست ، همه چیز را می برد جز حس دوست داشتن را

 

♥♥♥♥♥♥

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : DENA


 

رابطه بین زن و مرد یكی از رازهای خلقت محسوب میشود . وچون رابطه به معنای برخورد بین دو شخص است به هر دوی انها بستگی دارد .موقعی كه دو نفر تازه اشنا میشوند دنیایی جدید خلق میشود . در ابتدا ی اشنایی فقط قشر خارجی بدن انها همدیگر را ملاقات میكند . اما اگر رابطه انها نزدیك تر و عمیق تر شود بتدریج مراكز آنها نیز باهم اشنا میشوند  كه ما آن را عشق مینامیم ( عشق واقعی )

 

ولی وقتی رابطه سطحی باشد ما آن را آشنایی مینامیم كه فقط دو قشرخارجی همدیگر را لمس میكنند و ما گاهی ان را به غلط عشق مینامیم كه اشتباه محض است .

 

آشنایی عشق نیست و عشق بسیار نادر است . اگر بخواهیم شخصی را در مركزش ملاقات كنیم اول باید خودمان تغیر اساسی كنیم .باید پستی ها و بلندی های بسیاری را بگذرانیم .اگر بخواهیم كسی را در درونش ملاقات كنیم باید اول بگذاریم ان شخص هم به درون ما وارد شود . ما باید حساس اسیب پذیر و باز باشیم كه توام با خطر است . اجازه ورود كسی به درون ما یك قمار محسوب شده و خطرناك است . چون هرگز نمیدانیم كه ان شخص با ما چكار خواهد كرد با این اجازه ورود به مركزما تمام رازهای درونمان فاش میشود . و دیگر نمیدانیم كه ان شخص با این رازها چه خواهد كرد . به خاطر همین مطلب است كه ترس در وجودمان سر بر میدارد و د ر نتیجه خود را باز نخواهیم كرد .

 

از طرف دیگر ما یك دوستی سطحی را عشق مینامیم . قشر خارجی دو نفر با یكدیگر اشنا شده و انها فكر میكنند كه این اشنایی بین وجود درونی شان صورت گرفته است .

 

بنابر این اولین مطلبی كه باید عمیقا درك شود این است كه رفاقت را با عشق اشتباه نگیریم . فقط موقعی میتوانیم بگذاریم كسی وارد وجودمان شود كه بدون ترس باشیم.زیرا كلا دو نوع زندگی وجود دارد : یكی زندگی مملو از ترس و دیگر مملو از عشق . زندگی مملو از ترس از ارتباط عمیق با دیگران جلوگیری میكند .

 

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 15:18 :: نويسنده : DENA


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 15:14 :: نويسنده : DENA


SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

SaliJooN.Info - گروه اینترنتی سالیجون

 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 14:49 :: نويسنده : DENA
 
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:, :: 12:18 :: نويسنده : DENA


    •  
  •  
  •  
  •  
  •  
:

 

برای خواند مطلب روی عکس کلیک کنید
 

 
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : DENA

http://salijoon.info/mail/901215/animated/animated_photos_01.gif

http://salijoon.info/mail/901215/animated/animated_photos_15.gif

 

 
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:25 :: نويسنده : DENA

 

 

 

نام : سکینه دده بالا

نام هنری : هایده

تاریخ تولد : 1321

محل تولد : کرمانشاه

تاریخ وفات : 1368

محل وفات : آمریکا

محل دفن : آمریکا





 

                                                                   
هایده در سال 1321 هجری شمسی در یکی از روستاهای کرمانشاه بدنیا آمد.

وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید.

هایده به گفته بسیاری دارای یکی از بهترین صداهای تاریخ موسیقی ایران بود.

زنده یاد هایده در 7 شهریور 1357 مانند بسیاری از هنرمندان دیگر وطن را به قصد لندن ترک کرد و پس از مدتی به آمریکا رفت و کار هنری خویش را در آنجا ادامه داد..............تا اینکه در سی دی سال 1368 با اینکه هنوز بیش از 47 بهار از عمرش نگذشته بود در آمریکا بر اثر سکته قلبی دیده از جهان فرو بست و دوستداران خویش را در غم و اندوه فرو برد.

پیکر هایده در مراسمی باشکوه و با حضور هنرمندان زیادی در آمریکا به خاک سپرده شد.



بانو هایده درمصاحبه ای که حدود سه چهار سال قبل از درگذشتش با او انجام شده بود تلخ ترین خاطره اش را چنین بیان میکند:

 


از زبان خود هایده:

تلخ ترین خاطره من اینه که آهنگی از جهانبخش پازوکی به من پیشنهاد شده بود بخونم که ترجیع بند آن اینه: من خودم رفتنی ام

من بشدت به پازوکی پافشاری میکردم که من این آهنگ رو نمیخونم

نمیدونم چرا دلشوره عجیبی داشتم چون میخواستم به مسافرت اروپا بیایم و فکر حادثه ای مرا تعقیب میکرد.فکر میکردم شاید بیماری ای تصادفی چیزی باعث شود که من برنگردم به ایران و هیچ وقت فکر نمیکردم همچین حادثه ای اتفاق بیافتد و من تا امروز یعنی 6 سال نتوانم وطنم را ببینم.

به هر صورت با ناراحتی خیلی شدید رفتم روی صحنه و اونو اجرا کردم.

7 شهریور ایران را به قصد لندن ترک کردم و نمیتونم براتون توجیح کنم که حالت من در اون ساعت و اون لحظه چه بود.

ولی امیدی است که مرا نگه میدارد که باز بتوانم ایرانم را ببینم وبه آغوش هموطنانم برگردم.

هایده، اگرچه در سالهای پیش از انقلاب همچنان روی صحنه ماند ولی بیشترین زمان و توان خود را در خدمت "بازار" قرار داد که بیشتر به سود و زیان می اندیشد تا به ارزشها. تجویدی که زمانی به شکوه گفته بود که هر صدائی را که کشف می کند و می پروراند، بعدها بهره اش را به کاباره می برد. در عین حال گناه این انحراف را پیش از آن که بر گردن خواننده ها بگذارد، از چشم جامعه می بیند:

"جامعه بود که این ها را به سوی کاباره می کشانید... من در شوراهای موسیقی می گفتم که حقوق این ها را زیاد کنید تا احتیاج به رفتن به کاباره نداشته باشند... ولی نکردند این کار را... حقوق بسیار کمی مثلا 500 تومان به خواننده می دادند، در حالی که همین خواننده وقتی به کاباره می رفت شبی ده هزار تومان می گرفت... گناهی نداشتند... زندگی غیر از این را اجازه نمی داد..."


صدای هایده و برخی از ترانه های "غمیادانه" او در سال های غربت، تسکینی در خور برای مهاجران و تبعیدیان دلشکسته بوده است

هایده، پس از آزاده، چند ترانه دیگر نیز از تجویدی خواند و بعد سر و کارش به کاباره افتاد، از او جدا شد و به موسیقی به اصطلاح "مردمی"، نزدیکتر شد.
مهاجرت به "شهر فرشتگان" (لس آنجلس) پس از انقلاب کار را دیگر یکسره کرد. مهاجران مخاطب موسیقی آن قدر خسته و شکسته بودند که دیگر به ارزشها نمی اندیشند و تنها "تفریح و سرگرمی" می خواستند. سرمایه نیز در جایی به کار می افتاد که مخاطب انبوه داشته باشد. بر بستری چنین تنیده از "تفریح و تجارت" موسیقی معروف به "لس آنجلسی" به دنیا آمد و بیشتر خوانندگان مهاجر از جمله هایده را نیز به خدمت خود درآورد.

این حرف، بدان معنا نیست که در ترانه های غربتی هایده هیچ گوشه با ارزش دلنوازی وجود ندارد. در وهله اول باید به جنس صدای ناب و کمیاب او اندیشید که در همه بازمانده هایش یکسان مانده است، در این دنیای "بی صدائی" و "بد صدائی" خود، نفس ارزش است!

هایده در این هشت نه سالی که در مهاجرت به سر برد، دست کم توانست بخواند. اگر در ایران مانده بود سرنوشتی بهتر از "پریسا" و "هنگامه اخوان" پیدا نمی کرد که هنوز که هنوز است نمی توانند، آزادانه - و برای همگان - بخوانند، با آن که به دامنشان، پیرایه ابتذال نبسته اند!

صدای هایده و برخی از ترانه های "غمیادانه" او در سال های غربت، تسکینی در خور برای مهاجران و تبعیدیان دلشکسته بوده است.

هایده، سر انجام، در سال 1368 در شهر سانفرانسیسکو، به سکته قلبی درگذشت و در گورستان "وست وود" لس آنجلس به خاک سپرده شد.


 

 
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : DENA

نان را از من بگیر ، اگر می خواهی ،
هوا را از من بگیر ، اما

 اما........
خنده ات را نه

گل سرخ را از من بگیر
سوسنی را كه می كاری ،
آبی را كه به ناگاه
در شادی تو سرریز میكند ،
موجی ناگهانی از نقره را
كه در تو می زاید

از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
كه دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی ،
اما خنده ات را كه رها می شود
و پرواز كنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید
عشق من ، خنده تو
در تاریك ترین لحظه ها می شكفد
و اگر دیدی ، به ناگاه
خون من بر سنگفرش خیابان جاری ست ،
بخند ، زیرا خنده تو
برای دستان من
شمشیری است آخته
خنده تو ، در پاییز
در كنار دریا
موج كف آلوده اش را
باید برفرازد ،
و در بهاران ، عشق من ،
خنده ات را می خواهم
چون گلی كه در انتظارش بودم ،
گل آبی ، گل سرخ
كشورم كه مرا می خواند

بخند بر شب
بر روز ،
بر ماه ،
بخند بر پیچاپیچ
خیابان های جزیره ، بر این پسر بچه كمرو
كه دوستت دارد ،
اما آنگاه كه چشم می گشایم و می بندم ،
آن گاه كه پاهایم میروند و باز می گردند ،
نان را ،
هوا را ،
روشنی را ،
بهار را ،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم ...
پابلو نرودا


 
سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 14:12 :: نويسنده : DENA

 

 

 

یه بابایی خواست بره مسافرت،یه دختر مجردی هم داشت با خودش گفت دخترم رو میبرم نزد امین مردم شهر و میرم مسافرت و برمیگردم.دخترشو برد پیش شیخ و ماجرا را براش توضیح داد و شیخ هم قبول کرد و رفت.شب شد و دختر دید شیخ بستر دختر و بغل بستر خودش آماده کرد و خواست که بخوابد،دختر با زحمت تونست از دست شیخ فرار کند،هوا خیلی سرد بود،دختر بعد از فرار هیچ لباس گرمی بر تن نداشت،توی راه دید که یه جمع دور آتیش جمع شدن......د و دارند مشروب میخورند و مست کردند،با خودش گفت اون شیخ بود می خواست باهام اون کارو بکنه]اینا که مست هستند جای خود دارند.یکی از مست ها دختر و دید و به دوستاش گفت که سرتون به کار خودتون باشه،توی این صحبت ها دختر از شدت خستگی و سرما از حال میره و میافته.یکی از مست ها میره دختر و بغل میکنه و میاره بغل آتیش تا گرم شه،یه کم بعد که دختر بهوش میاد میبینه که سالم و گرم هست و اونا دارند کار خودشونو میکنه،اونجا بود که میگه یه پیک هم واسه من بریز و میخوره و این شعر رو میگه :

از قضا روزی اگر حاکم این شهر شدم
خون صد شیخ به یک مست فدا خواهم کرد
ترک تسبیح و دعا خواهم کرد
وسط کعبه دو میخانه بنا خواهم کرد
تا نگویندکه مستان ز خدا بی خبرند!

http://www.ashrafiya.com/wp-content/uploads/2008/04/saqi.jpg

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بارتن نتوانم

 

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 


 

 
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : DENA

..

 
دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 19:44 :: نويسنده : DENA

 

به آغوش تو محتاجم ؛ 

برای حس آرامش ...  

برای زندگی با تو ،  

پر از شوقم  پر از خواهش ...  

به دستهای تو محتاجم؛ 

برای لمس خوشبختی ، 

واسه تسکین قلبی که براش عادت شده سختی ... 

به چشمهای تو محتاجم ؛ 

واسه تعبیر این رویا ... 

که بازم میشه عاشق شد تو این بی رحمیِ دنیا ... 

تو این بی رحمیِ دنیا ... 

  

به لبخندِ تو محتام ؛ 

که تنها دلخوشیم باشه ... 

بزار دنیای بی روحم به لبخند تو زیبا شه ... 

                                         به لبخند تو زیبا شه ...  

                                                       به لبخند تو زیبا شه ...  

 

به تو محتاجم و باید  پناه هق هقم باشی ، 

همیه آرزوم بوده که روزی ....